بخواب بخواب بخواب تو خوابت میاد تو چقدر خسته ای چشمهایت رو ببند بخواب هیپنوتیزم برای یک خواب عمیق و رفع خستگی این انگشت من رو نگاه کن پشتش یک ماه هست در یک شب نیمه مهتابی انگشت من چپ و راست میرن خوب و با دقت نگاه کن و تا عدد 9 بشمار با من بشمار بگو 1 حالا 2 و 3 همینطور تا 9 ئاره کم کم خوابت میاد پلکهایت خسته شده تو خوابت میاد بخواب عزیزم بخواب بخواب تو اروم اروم داری میخوابی وقتی صدایت کنم تو نمی شنوی و در خواب عمیق فرو رفتی سوار ماشین هستی بر روی صندلی نشسته ای اما خیلی خوابت میاد هوا خیلی تاریک شده ماشین در جاده خلوت داره راه میره همه خوابیدن فقط تو بیداری تو هم بخواب دورو برت همه جا جنگل هست هیچ صدایی نیست فقط صدای افتادن برگی بر روی زمین و جاری شدن اب رودخانه ها آرامش جنگل و صدای ریختن برگهای درخت پشت سرت یه رودخانه هست بخواب بخواب لالا کن تو خیلی خسته ای دلت میخواد بخوابی خودتو شل کن سبک شو ارام بخواب بخوا بخو بخ ... تا فردا همینطور بخوابی بخواب بخواب پخ پخ پخ پخ خ خ خ ....ووووووووو د تو خوابیدی من رفتم تو بخواب اوه تو هنوز نخوابیدی میدونم چرا خوابت نمیاد هیپنوتیزم نتونست تو رو بخوابونه خوب بیدار باش اصلا نخوابی ها .........
خدای من اون زنگ زد و من از خوشحالی 2 متر به هوا پریدم منتظر بودم یک زنگ بزنه یه تلفن تا دنیام از این رو به اون رو بشه انتظار تمام شد چه لحظه قشنگی بود وقتی تلفن به صدا درامد و گفت سلام حالت خوبه اون روز برام مثل یک معجزه بود پس از مدتها جدایی پس از سالها سختی و عذاب آه خدایا اون با این تلفن زدن به من زندگی دوباره بخشید گویی کوهی از خستگی که سالها بر روی دوشم بر روی همه زندگیم افتاده بود ناگهان برداشته شد و من مثل یک پر سبک و راحت شدم یادم نمیاد چقدر شاد بودم اما فقط میدونم مثل یه بچه نوزاد که تازه روز اول تولدش هست زنده شدم خدایا چقدر در این دوران هر 2 تا مون رنج کشیدیم ما به هم رسیدیم و همدیگر را در آعوش گرفتیم و بوسیدیم و بوسیدیم و بوسیدیم انروز پس از سالها دوری و جدایی دیداری بود که قابل وصل نیست من و او تا به هم دوباره پس از جدایی برسیم چقدر دربدری کشیدیم ما به هم رسیدیم ما به هم محتاجیم ما به هم رسیدیم و همین یه تلفن زدن کافی بود تا کوله باری از سختیها تا ناکامیها از بین بره سرنوشتمون تغیر منه و ما به کهکشانها برسیم......