مدتها بود منتظر چنین لحظه ای بودم و ان لخظه فرداست تو میایی بعد از این همه دل شکستنها بعد از این همه انتظار و شب بیداری ها فردا تو میایی از همین الان تا فردا من ناگهان 180 درحه تغیر می کنم از شوغ دیدار تو تمام بدنم خوب و دقیق کار می کنه آخه فردا تو میایی قبلا همیشه می گفتم چرا نمیایی؟ همیشه به خدا می گفتم بارون بگو بباره ....خدایا دستور بده تا بارون بباره میخوام جون بگیرم بوی نم بارون به ریشه هام برسه خدایا بگو ابر بباره اگر بارون بباره اروم اروم لبهام دوباره خیس میشن برای رسیدن به دریا که برام یک رویاست. خدایا مثل یک کویرم اگه بارون بباره تنم رو به اب میزنم دوباره میتونم جون تازه ای بگیرم مثل یک درخت ریشه هام به اب میرسه و برگهای سبز دوباره رشد می کنه دوباره پرنده اشیونه میسازه خدایا بگو بباره......