دیگه دستت به اون نمیرسه و قدر عافیت کسی داند که به مصیبتش گرفتار آید. اون بدون صدا رفت و تو باید تا عمر داری در غم از دست دادن اون بسوزی و بسازی تا تو باشی بیهوده کسی رو نرنجونی اون همه خوبیها رو برای تو میخواست و میخواست سر بلند باشی تا همه به وجودت افتخار کنند اما تو ندونشتی چی گوهر گرانبهایی داری اما افسوس که گذشته دیگه بر نمی گرده ائن میتونست دنیات رو قشنگ و قشنگتر کنه تو چرا آخه جرا گلی که در دستهات بود میتونستی هر لحظه بوش کنی از خودت روندی اکنون هیچ راهی نیست و تا میتونی بشین غم بخور و غصه بخور هر چند از تو بیشتر از این انتظار نمی رفت دم سگ رو راست میگن 7 سال به غالب بستند وقتی بازش کردند دیدند باز هم همونه کج مثل تو برو اخلاقت زو رفتارت رو درست کن شاید تو هم آدم شدی....