خیلی دلم میخواست تو هم نگاهم کنی تا برق عشق رو در چشمهایم میدیدی دلم میخواست به تو بگم دوستت دارم تو مال منی دلم میخواست تو نگاهم رو میفهمیدی و اگر نگاهم میکردی همین نگاه کردن برام خیلی لذت بخش بود و می گفتم خدایا این همه قشنگی به این مرد دادی این فقط یک معحزه هست مگه میشه ادم هم این همه زیبا باشه از دور دورها نگاهت میکردم یک روز در خیابان داشتم قدم میزدم دیدم تو داری مثل همیشه تنها قدم میزتی همیشه تنها بودی من هم تنها بودم توی این دنیا فقط تو رو کم داشتم وقتی دیدم داری میای فوری اومدم اونور خیابون خودمو نزدیک تو رسوندم گفتم سالها انتظار مشیدی دیگه بسه الان وقتشه برو با اون هم قدم شو اومدم به تو گفتم سلام امروز روز قشنگیه تو گفتی اره ولی با تعجب به من نگاه میکردی که این دیگه کیه وقتی کمی با هم قدم زدیم گفتم سالها بود منتظر این لحظه بودم من دوستت دارم و اگر عشقی باشه پس خطهای موازی رو به هم میرسونه تو هم گفتی من هم تو رو دوست دارم و دنیای ما یکی شدپس از گذشت سالها هنوز تو رو دوست دارم بیشتر از گذشته و من به تو رسیدم فهمیدم کلمه دوستت دارم خیلی با ارزشه 2 حرفه اما یک دنیا زندگیه یک دنیا خاطره......آیا عشق همینه....